سلام.. 

نمی دونم چرا نمی تونم چیزی بنویسم...حتی برای نوشتن جملات ساده هم ذهنم یاریم     نمی کنه... کلمات از ذهنم فرار می کنن 

اینها رو گفتم که یه چیزی گفته باشم..اگر کسی می خوندشون از همین الان عذر خواهی      می کنم

ماه

ای ماه تو هنوز همان ماه هستی 

پیوسته - با همان گام - 

                             آرام 

آرام ، از هلال به تربیع ،بدر،محاق.. 

و باز از محاق بر میخیزی 

- بی هیچ اخم و عاطفه ای ـعین ماه پیش 

ای ماه 

وقتی که من کودک بودم  

                               تو ماه بودی 

وقتی که من جوان بودم  

(و پیر می گذشتم از هر چیز) 

تو ، باز ماه بودی 

وقتی که من به پیری می رفتم  

(و می نوشتم از مرگ) 

تو باز ماه بودی 

و اکنون که من 

ـ شانه به شانه ی مرگ - از ساحل های خاموش می گذرم 

و ریگ روزها را 

در باتلاقهای تیره و راکد می اندازم 

تو باز ماه هستی.... 

ای ماه ! 

ـبی اعتنا به ما و شب ما   - ترا 

پروای نام و ننگی نیست 

نه مدح شاعرانت می دارد شاد 

نه ناسزای شبرو هایت ، ناشاد 

پیوسته بر مدار خودی 

 

                       منوچهر آتشی

یه شب مهتاب...

 یه شب مهتاب 

ماه میاد تو خواب 

منو می بره 

کوچه به کوچه 

باغ انگوری 

باغ آلوچه 

دره به دره 

صحرا به صحرا 

اون جا که شبا 

پشت بیشه ها 

یه پری میاد 

ترسون و لرزون 

پاشو میزاره 

تو آب چشمه 

شونه می کنه 

موی پریشون... 

 

                          احمد شاملو