یه شب مهتاب...

 یه شب مهتاب 

ماه میاد تو خواب 

منو می بره 

کوچه به کوچه 

باغ انگوری 

باغ آلوچه 

دره به دره 

صحرا به صحرا 

اون جا که شبا 

پشت بیشه ها 

یه پری میاد 

ترسون و لرزون 

پاشو میزاره 

تو آب چشمه 

شونه می کنه 

موی پریشون... 

 

                          احمد شاملو 

نظرات 4 + ارسال نظر
وحید پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ http://www.arinoos.blogsky.com

سلام مهتاب خانوم
من عادت داشتم این شعر رو با صدای مرحوم فرهاد بشنوم.
ممنون که سر زدی.
لینک شدی
فعلا...

سلام..منم ممنونم هم به خاطر حضورتون هم اینکه لینک شدم.
ابن دفعه بی صدا بپذیرید یا با صدای مرحوم فرهاد بخونیدش.

طاهره پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ب.ظ http://gliar.blogsky.com/

به جست و جوی تو بر درگاه کوه می گریم،درآستانه دریا و علف...
نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد -متبرک باد نام تو!-
و ما همچناندوره می کنیم شب را و روز را و هنوز را...
احمد شاملو

امیدوارم با نوشتن تو این وبلاگ فرشته هات برای تو ۱۰۰۰۰۰۰۰ برابر خوبی بنویسن...

سلام ..
چه شعر زیبایی
دوره می کنیم شب را و روز را و هنوز را...

من سواد درستو حسابی ندارم ولی حس می کنم قراره فرشته ها خیلی برام خوبی بنویسن از برکت دعای شما
مرسی که لطف کردی و با شعر به این زیبایی وبلاگم و مزین کردی
شاد باشی

سلمان فارسی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ق.ظ

منو میبره از توی زندون؟
این شعر رو تو زندان قصر سرود
زندان
میگن جای مرده
هنوزم تو زندون مرد پیدا میشه؟
این بیرون که تخمشو ملخ خورده!!!
البته دوستان حتما جسارت منو می بخشند
زبونه دیگه...

طاهره سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ

با خوندن این شعر صدای فرهاد توی گوشم پیچید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد