دلتنگی

از سلمان فارسی خواستم به شعری مهمانم کند . گلایه از موی سفید کرد و به تبع آن نافرمانی طبع . اصرار داشت که شعرش دیگر نه تر است و نه شیرین . پافشاری کردم گفت : " هذیان نوشته ای دارم به نثر، نه مسجع است و  نه موزون . اگر خریداری به دو جو می فروشمش به تلافی غبن آدم از فروش آنچه به دو گندم فروختش ."

آنچه خواهید خواند حاصل آن معامله ی جوین است و گویا محصول تبی تند.

***** 

دلتنگم

دلتنگ لحظه های بی تکرار و وااسفاهای این همه تکرار

دلتنگم

دلتنگ فریادهای بی پروا، گوش خـــــــــراش ، از ســـــــردل ، درد دل، یا دل درد و حتی دل پیچــــــــه ، مستانه ، عاشقانه ، هـــــــــرچـــه .....

اما بی پروا ، فریاد ، نعره ......

دلتنگم

دلتنگ این همه تنگی ، دست تنگی ، چشم تنگی .....

اما دریغ از دلتنگی

دلتنگم برای دلتنگی

اما

دریغ از دل تنگی ، نوای چنگی ، نوری ، رنگی ، مستی ، ملنگی

ایستاده ام - چه ایستادنی، شرم آویختن –

در برابر آیینه ی زنگار بسته ی روزگار دورنگی

و مرد های پر عمل - چه عملی –

دماغی ، سرنگی

کراکی ، بنگی

و این آخرین آرزوی بر جای مانده

  - در دل مانده –

آرزو که نه

التماس دست های من برای پیوندی – هر چند کوتاه –

با سنگی

و پرواز تا شکستن آیینه

- همان آیینه

همان آیینه ی دو رنگی ، بد رنگی –

و رها شدن از هر ننگی

و جان بر سر پرواز سنگ نهادن – بسان آرش –

بی هیچ درنگی

و شاید آنگاه

پایان این همه دلتنگی ، تنگی ، تنگی ....

.

.

.

و شکستی دوباره

دوباره باختن بی هیچ جنگی

می مانم

نه به جای مانده  که درمانده ، وا مانده

با دریغ های کوچک ، آرزوهای قاصدکی و شعارهای بزرگ

و کمترین حقم از حلقومم نجوا هم بر نمی آورد

کمترین حقم

داشتن سنگی !

و یا برای فرار از حقارتم

شرنگی !

 

نظرات 11 + ارسال نظر
حسین جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار زیباست.اگه میشه به سایت من هم سر بزنید.ممنون

سلام..ممنون...خدمت می رسم

Patogh98 جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ http://www.Patogh98.Com

سلام . خسته نباشی ... واقعا تبریک میگم وبلاگ خوبی داری ..... سایت پاتوق 98 هر روز با مطالب جدید و جالب به روز میشود و شما میتوانید با مراجعه روزانه به سایت از مطالب و عکسهای جدید در سایت خود استفاده نمایید . لطفا لینک ما را با نام : پایگاه سرگرمی www.Patogh98.Com پاتوق98 در وبلاگتان قرار داده و اطلا ع دهید تا لینک شوید .... با تشکر فراوان

کیارش شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ق.ظ http://kiarasharamesh.blogfa.com/

هزار جرعه شراب ناب آفتاب، تقدیم مهتاب و سلمان، شادی همپروازی های شاعرانه شان.
ممنون از این که به بساط در آفتاب مانده ی من سری زدید.

سلام ..
هزار جرعه؟! یکی از آن را با قناعت تمام به تمامی عمر
می رسانیمش...
این ره نه به بخود بلکه به دل می پویم

مریم سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ق.ظ

سلام
نوشته هاتون خیلی قشنگن
آدم دلش می خواد هزار بار بخوندشون و تازه باز هم کهنه نمیشن
چه خوب که می تونید اینقدر عالی بنویسید
موفق باشید

سلام..
ممنون از نظر دلچسبتون...
شاد باشید

سلمان فارسی شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:59 ق.ظ

سلام
سایه ی التفات حضرات مستدام باد که مجوز الصاق سیاه مشق حقیر را بر دیوار زرین این نگارستان صادر می فرمایند.
سپاس

شهرزاد دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ

سلام . دلتنگی گاهی وقتها بدجوری حال آدم و می گیره ، اون موقع است که دل آدم می خواهد یک شعر خوب بخونه تا حال و هواش عوض بشه .

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد
قیصر امین پور

سلام شهرزاد..ممنون که همیشه با دست پر میای..

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه بر داریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟

سرت گرم و دلت خوش باد

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام
منم دلتنگم
دلتنگ روزهایی که زمانی روز های زجر
آوری برایم بود و مدتی است که ازش رها شدم .
دلتنگ سختی ها و مشغولیتهای زیادی که داشتم .
دلتنگ گره هایی که نمی تونستم بازش کنم
و خسته ...
خسته از این رهایی و راحتی
خسته از این همه آسودگی و بی دغدغه ای
ولی همیشه برای بدست آوردن چیزی باید یه چیز دیگه رو از دست داد . حتی اگر اون چیز خسته ات کرده باشه .

در طریق عشق بازی عقل و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

سلام دوست عزیز که تو هم دلتنگ دلتنگی هات هستی..
ممنون که آدرس خونه ی من و فراموش نکردی و بهم سر می زنی..
این و می دونی که منم درگیرم با همون سختی ها و مشغولیتها و گره هایی که تو داشتی...با وجود همه ی اونها دلم برات تنگ شده..
اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت..
خوش باش و شاد زی

الهام چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ

اسم منو بالای نظر قبلی بنویس
یادم رفت

نوید شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

سلام
سلمان فارسی رفت.
نمی دونم چرا و نمی دونم به کجا
فقط میدونم رفت و می دونم که رسالتش رو به من سپرد.
چرا منو انتخاب کرد رو هم نمی دونم.
رسالتش چی بود هم نمیدونم.
حتی نمی دونم اصلاً رسالتی داشت یا نه.
خیلی چیزای دیگه هم هست که من نمیدونم
مخلص کلام این که دست ما رو هم بگیرید بلکه شرمنده ی اعتمادش نشیم.
سایتون مستدام.
سلمان
ببخشید
نوید

سلام
سلمان می دونست که شایسته تر از شما برای جانشینیش وجود نداره...
خوش رفت..
مخلص کلام این که کم شرمنده کنید ..ببین ..نگفتم اصلا..گفتم کم...چون می دونم که نمی تونی اصلا شرمنده نکنی...یه جورایی تو خونته!!!
ممنون سلمان
ببخشید نوید

نوید جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

سلام
قصد نداری یه کم فاصله ی بین دو حضورت رو کمتر کنی؟
آره؟

سلام ..قصد دارم...اگه این پدر و دختر بزارن...
میام..

پانیذ سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ق.ظ http://www.panizasal.persianblog.ir

درود . خوب این بچه محل ما هذیان نوشته هایش هم به نثر که باشد لذیذ است . خوب بچه محل منه دیگه . وای چه کیفی داره . بچه محل آدم اینقدر خوب بنویسه . نمیدونم چرا جو گیر شدم .... از فضل سلمان منو چه حاصل؟ به روز و بهروز باشی. بدرود

سلام...نثر ها و شعرهایش هذیان است..نه هذیان هایش به نثر یا به شعر!!
ممنون که سر زدید
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد