سایه ای ..پناهی ...

 

حیف می دانم که دیگر بر نمی داری از آن خواب گران سر

تا ببینی خردسال سالخورد خویش را  

کاین زمان چندان شجاعت یافته است  

تا بگوید : 

         راست می گفتی پدر ! 

 

*** 

آخرین دیدار ما دقیقاً همین ساعات نه سال پیش بود....آخرین باری که شنیدم صداشو،  

- سلام بابا

- سلام ..

- مامان کجاست؟ با مامان کار دارم 

- خوابه ...امشب همه زود خوابیدن..بیا تو بابا

- دیر وقته، نوید بیرون منتظره ،میرم...کاری ندارید شما؟ 

- نه بابا...برو به سلامت

لبخند پنهان پشت چشماش....پشت لبهای بسته اش 

لازم نبود برای نشون دادن حالات درونیش شکل صورتش تغییر کنه...ابروهاش بیاد پایین برای اخم یا دهانش باز بشه برای خنده...تمام حالات درونیش از چشماش میریخت بیرون... 

چقدر دلم برای نگاه مهربونش تنگ شده....چقدر دلم میخواد حس کنم که هست... 

چقدر لذت بخشه که به خاطر میارم نگرانیش و ...خودخواهانه است ولی حقیقتاً لذت بخشه کسی اینجوری خالصانه ...فقط و فقط نگران خودت باشه... 

افسوس.... 

امشب هیچ جوری گول نمیخورم.....میخوامش....میخوامش.... 

مثل بچه های لجباز  میخوامش....

نظرات 8 + ارسال نظر
آواره جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://avaare.blogsky.com

سلام
پدر توی زندگی انسانها است تا یادآور این باشه که خدا همیشه پشت و پناهشونه و مادر توی زندگی است تا یادآور این باشه که خدا همیشه دوستشون داره...
دعا کنیم و کنید برای پدرم، پدرتون و همه پدرها
دعا کنین خدا هیچ کس را بی پدر نکنه توی سنین کم که بد دردیه
خیلی بد دردیه
اگر مایل باشین خوشحال می شم تبادل لینک هم داشته باشیم
برای من و خانمی هم دعا کنین
امضا
گلپسر

الهام شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

سلام . گریه کردم . بی اختیار ، خوندم و یهویی بغض گلومو گرفت و اشکام اومد پایین . جای تو نیستم . ولی همیشه می ترسم .

Abdollah شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ب.ظ http://honar4ir.blogfa.com

Salam. Matlabe jalebi bud.kash raje be bugrafi khodet ham mineveshti

نوید یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه
گاهی جای خالی بعضیا رو با هیچی نمیشه پر کرد
خدا سایه ی مادر رو مستدام کنه
یا...

گفتمت .... یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ب.ظ http://goftamat.persianblog.ir

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ...............
یادشان گرامیست

کیارش دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ http://kiarasharamesh.blogfa.com/

یک سال از فوت پدرم گذشته بود که پیرزنی روستایی در شمال خراسان پاره ای از حکمتی عامیانه را برایم بیان کرد:
هر آدمی که به دنیا میاید سه چراغ در دلش است.
با از دنیا رفتن پدر یکی از چراغ ها برای همیشه خاموش می شود. با رفتن مادر چراغ دوم هم دودی می کند و تاریک می شود. آخرین چراغ دل اما وقتی می افسرد که آدمی همسرش را از دست می دهد. آن وقت است که درون آدم دل آدم تاریک تاریک می شود تا دم مرگ. آن وقت است که آدمی معنای «وقت رفتن» را احساس می کند....
از آن وقت به بعد همیشه آرزو کرده ام که زودتر از خاموش شدن مابقی چراغ هایم از دنیا بروم ....
برای شما اما آرزو می کنم که چراغ خاموش شده ات مثل سناره ای در آسمان زندگیت باقی بماند و چراغ های روشن مانده ات همیشه خانه دلت را روشن کنند و خودت هم همیشه چراغی روشن در دل عزیزانت باشی.

رضا سیاوشی - بوشهر سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ http://impgu85.blogfa.com

سلام خدمت دوست عزیز .

... ناگاه چه زود دیر می شود ...
ایکاش بیشتر دوستش می داشتم.
ایکاش بیشتر در آغوشش آرام می شدم ...
... وای از این ایکاش ها !
کاش می شد که تا هستیم و هستند ، دریابیم حضور و نفس کشیدن را ...
مهربانی و نیکی را ...
کاش دفعه بعد نگوییم ؛ ... ایکاش !

به ما هم یه سر بزنید ، ممنون میشم .
برای تکمیل جواب های پرسشم از نظر ارزشمند شما هم استفاده خواهم کرد .
پیشاپیش از حضورتون ممنوم .

شهرزاد دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ق.ظ

سلام ،
یادمه یه بار گفتی . قدر پدرت و بدون تا هست . از اون موقع آویزه گوشمه - یک شعر او تقدیم می کنم برای همه دلتنگیهات .

شاید برای تو ،

فرقی نمی کند !

حرفی که از سر درد است

حرفی که از ته دل

با حرفهای بی سر و بی ته!

اما بدان

"من" از "تو" هیچ نمی خواهم

"من با تو" آرزوی محالی است... نیست !

من در تو کودکیم را

دنبال می کنم

حرفی بزن!

تا پیش از آنکه باز

میان من و تو را

یک مشت حرف زائد و بی ربط

پر کند

یا پیش از انکه

خاک دهان من و تو را...

مگذار

حرفی در این میانه بماند

"من"

"تو"

اصلا فقط تو

بی هیچ حرف اضافه !



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد